نوشتن، هزار و یک فایده دارد. یکی از فواید نوشتن آن است که فرصت خوبی برای نظم بخشیدن و پیراستن اندیشه‌های نویسنده به وجود می‌آورد. با نوشتن می‌توان اندیشید و اندیشه‌های خود را از غربال خود انتقادی گذراند و در ویترین واژه‌ها گذاشت. آن‌ گاه از بیرون، به آن‌ چه در ذهن‌ گذشته نگاه کرد و زشت و زیبای آن را بهتر دریافت. با نوشتن می‌توان یاد داد، یاد گرفت، به خاطر سپرد، حتی از یاد برد و در نهایت این که با نوشتن می‌توان وزن و ارزش سرمایه‌ها یا دل مشغولی‌های فکری و فرهنگی خود را بهتر شناخت. شاید به همین خاطر است که عده‌ای مدعیان عرصه فکر و فرهنگ، از نوشتن طفره می‌روند.

 

شاید بی‌راه نباشد اگر گفته شود آرامش، مشترک‌ترین مقصد و مقصود همه انسان‌های سراسر تاریخ است. آرامش، آرزوی مشترک همه انسان‌ها است، و البته آرزویی دیریاب و دشواریاب و حتی گاه دست‌نیافتنی. هر گام که به آرامش نزدیک‌تر می‌شویم، او از ما دورتر می‌شود و هر چه بیشتر در پی‌اش می‌دویم سرگردان‌تر می‌شویم. نهاد ناآرام انسان، در جست‌وجوی کیمیای آرامش، هزار راه رفته است و هزار راهِ نرفته در پیش دارد.

تاریخ رقت‌انگیز زندگی بشر، آینه آوارگی‌ها و سرگشتگی‌های او برای دست یافتن به اکسیر آرامش است. بشر برای به چنگ آوردن این کیمیای ناب، گاه به دامن شعر و موسیقی آویخته و گاه سر به بیابان فلسفه و عرفان گذاشته؛ روزی دل به طوفان عشق سپرده و روزی دیگر خود را در آغوش دین انداخته؛ چندی سر بر بالین اسطوره و افسانه نهاده و چندی در پی آواز حقیقت دویده؛ چندی بر اسب شهوت و قدرت تاخته، و چندی به سراب شهرت و ثروت چشم دوخته است. اما افسوس که هر چه هست سراب است و جز آرامشی کوتاه و گذرا نمی‌بخشد. دریغ از جرعه‌ای آرامش زلال و بی‌زوال که دل بی‌قرار او را تسکین دهد و آتش درون او را فرو بنشاند. نفس برآمد و کام از تو بر نمی‌آید.

 مولانا گفته

جمله بی‌قراریت از طلب قرار تست            طالب بی‌قرار شو تا که قرار آیدت.

ادامه مطلب


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها